شب عاشورا
امشب شب عاشورا است. بابا مجتبی رفته شهر ری خونه مامان بزرگش برا حلیم پزی مامان منیرم برای اینکه من تنها نباشم جایی نرفته و مونده خونه.
دیروز رفتم دکتر ٢ ساعت معطلم کرد تا فرستادم تو دکتر گفت رشدت خوبه.حالت خوبه صدا قلبت را هم شنیدیم.بعد رفتم خونه خاله شب نذری داشتن عسل و سارا هر کاری کردن تو یه تکونم نخوردی ببینن.حسابی زدی تو ذوقشون.
دلم برا تاسوعا و عاشورا بازار تنگ شده چند سالی هست نرفتم اونور.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی