رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

ماهی کوچولو

روز از نو روزی از نو

1390/9/27 7:02
نویسنده : مامان
140 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم.این پنج شنبه و جمعه واقعا آخر هفته پرکاری برا من و بابا مجتبی بود.یعنی اگه الان من و ببینی در حال بیهوشی تو اداره دارم برات مینویسم.پنج شنبه صبح اول رفتیم دیدن یه خاله که تازه نی نی دار شده بود در شرقی ترین نقطه تهران بعد برگشتیم فاطمی یه سر به خونه مامان منیر زدیم رفتیم بازار و با  بابایی یه دل سیر اسباب بازی خریدیم.

بعد اومدیم فردوسی بالشت پر غاز گرفتیم برا شما.خدایی مادر خیلی باکلاسیها! بعد اومدیم خونه و تازه ساعت ٤:٣٠ ناهار خوردیم.  دوست بابایی زنگ زد که با هم بریم بیرون که تا ١٢ شب هم با اونها بیرون بودیم و رسیدیم خونه بیهوش شدیم.

جمعه: اول اینکه جمعه سالگرد ازدواج ما بود

از صبح پا شدیم رفتیم تو اتاق شما و شروع کردیم به شستن و رفتن و چیدن تا ٦ عصر خدایی قیافه من دیدنی بود همه مریضی های عالم اومده بود تو تنم. ولی اتاقت خیلی قشنگ شد حالا عکسشو برات میذارم تا بعد ببینی.

خلاصه این دوروز ما فقط برا شما دویدیم.الان اتاق شما قشنگه ولی پذیرایی و اتاق خواب ما دیدن داره همچین زلزله ای اومده توشا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)