رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

ماهی کوچولو

صبح خوش

سلام گلکم.صبحت بخیر .امروز که نمی خوام برم سر کار بیخوابی زده بسرم.بابایی خوابه خوابه منم اومدم اینور اینترنت بازی تو هم فکر کنم خواب و بیداری  دوست دارم خیلی زیاد ...
3 آذر 1390

یک روز نو

سلام پسرکم.دیشب اینقدر ورجه وورجه کردی مامان که دل من همین جوری بالا پایین می پرید .از اداره که می رفتیم خونه هم نمی دونم کجای دلم نشسته بودی مادر که مجبور شدیم کل شیخ بهایی رو دنبال دستشویی بگردیم آخرم توفیق اجباری شد بریم . پاساژ زیر زمینی میدان شیخ بهایی سلامی عرض کنیم . خیلی وحشتناک بود. داریم دنبال اسم می گردیم هنوز یکم سختگیریم میدونم ولی  وقت داریم هنوز  شعر گفتم با قافیه                                         ...
2 آذر 1390

سلام پسرم

سلام پسرم. الان خوشحالم خيلي.چون ميبينم باينكه تو خونه همزبون ندارم اينجا كساني هستن كه مطالبم را مي خونن و با من همزبوني مي كنن. از همه شما دوستان واقعا تشكر مي كنم. مامان صفا جوووووون و مامان كوروش جون و بقيه دوستان عزيز ممنونم.     ...
1 آذر 1390

خبر مهم

سلام ماهي من ديروز رفتيم سونو با بابا و مامان منير اونا هم اومدن تو دو تايي خشكشون زده بود. خانم دكتر همه اندامت را نشانشان داد. دست پا قلب.بعدشم گفت ماهي من يه پسر . يه پسر خوب ،مهربون آقا، صالح و سالم مي دونم مادر شوهر ميشما  ولي اميدوارم با عروسم دوست باشم. حالا من و بابا داريم رو اسمت فكر مي كنيم تا يه اسم قشنگ برات بذاريم ...
30 آبان 1390

یکشنبه 29/8/90

کوچولوی من امروز می تونم بعد از ٤ ماه دوباره ببینمت.فقط و فقط میخوام یه چیزو بشنوم                                              ماهی شما سالمه لحظه دیدار نزدیک است!      باز می لرزد دلم دستم           باز دیوانه ام مستم  باز گویی در جهان دیگری هستم ای نخورده مست  لحظه دیدار نزدیک است.         ...
29 آبان 1390

هفته نو

سلام.صبح به خير مامانم.يه هفته ديگه در جوار شما شروع شد . فردا بايد برم سونو و بالاخره معلوم ميشه شما دختري يا پسر. قبلا هم گفتم برا من سلامتت مهمه ولي بقيه ديونم كردن.مخصوصا مامان بابا. فردا مي بينمت. ...
28 آبان 1390

صبح به خیر

سلام مامانم. صبحت بخیر. الان دقیقا 28 هفتس که تو با منی.یکشنبه باید برم سونو. دل تو دلم نیست که ببینمت.تقریبا 70% بارداری تمامشده از تو خسته نشدما مامان فقط میخوام زودتر تو بقلم بگیرمت.بابا مجتبی رفته شمال دنبال کار زمین.من و مامان منیرم داریم میریم خونه خاله مهمونی
26 آبان 1390

درد دل

سلام ماهي من.دلم خيلي گرفته خدايي خيلي تنهام.نه يه همزبوني نه كسي كه باهاش درد دل كنم. روز عيدي از صبح تو خونه دق كرديم مبل فروشه سر كارمون گذاشته بود آخر هم مبل ها رو نياورد بابا هم حسابي عصباني شد. امروز ميخواد بره حالشونو جا بياره .خدايي دلم فقط به ورجه وورجه هاي تو خوشه سالم بيا و صالح باش. ميخوام از رفتارت لذت ببرم كوچولوي خوشگل من امروز 27 هفته و 6 روزه كه تو با مني ...
25 آبان 1390

بدون عنوان

  سلام  جيگرم دو روزه خيلي خوابالو شدم.          حوصله مطلب نوشتن رو هم ندارم.دلم فقط به تكوناي تو خوشه .ديشب از خستگي تب كردم فكر كردم دوباره مريض شدم وخدا رو شكر صبح بهتر بودم.انتظار خيلي سخته و هر چي به آخرش ميرسي سخت تر ميشه.انگار نميگذره.دلم مي خواد بغلت كنم و بچلونمت.سالم و سلامت بيا! منتظرم ...
22 آبان 1390