رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

ماهی کوچولو

هفته نو

سلام پسرم. بازم يه هفته جديد شروع شد.و تو ماهي كوچولوي مني كه با هر بار وول وولت دلم را شاد ميكني اين ما ههاي آخري واقعا سخته الان 34 هفته و2 روزه كه تو با مني بعضي وقتهاي اينقدر بامزه ووول مي خوره كه نمي تونم جلو خندم رو بگيرم.بابايي كه حسابي كيف ميكنه يه موقع هايي هم تو ادره كه دارم كار جدي انجام ميدم يا مثلا دارم سر كارگرا دادو بيداد ميكنم تو وول وول ميزني  خلااصه كه جديت را از كار من گرفتي حسابي سلامت باشي و صالح عزيزكمممممممممممم. ...
10 دی 1390

بدون عنوان

سلام پسركم الان كه دارم برات مطلب مينويسم داري وووول ووووول مي خوري تو دلم.امروز هوا خيلي خوب شده دم خونه ما كه برف مي اومد دم اداره هم داره بارون مياد اگه خدا بخواد يه اكسيژني تنفس مي كنيم امروز. ديشب يه كم تو اتاقت چرخيدم.با بابا رفتيم يه چراغ كنار ديواري هم برات گرفتيم كه هم نور اتاق بهتر باشه هم شيكتر بشه اتاقت، يه عكس بايد بگيرم. خيلي تنبل شدم چند شبه   ...
6 دی 1390

بدون عنوان

سلام پسركم.اميدوارم خوب باشي.اين چند وقت اينقدر تنبل شدم كه حوصله مطلب نوشتن تو سايتم ندارم.نمي دونم از كي نبايد برم سركار . دلم ميخواد بعد از تولدت بيشتر با شما باشم  . ...
5 دی 1390

آغاز هفته

سلام پسرم صبحت بخیر.یه چند روزی هست تنبل شدم دو روزم سرکار نرفتم و حسابی خوابیدم ولی امرو بازم خسته هستم. صبح ها باید کمی بیشتر بخوابم که من نمی تونم و باید بیام سر کار  این ماههای آخر سخت واقعا .ساعت کاری هم طولانی هست و حسابی کلافه میکنه آدم را نمیدونم از کی نباید برم سر کار دیگه.
3 دی 1390

بدون عنوان

سلام پسرکم . خوبی مامانم ورجه وورجت که خیلی زیاده البته گاهی اوقات.دیروز بابایی با مامانش رفته واسه سیسمونی شما کادو خریده (عروسانه) این بابا مجتبی خوبه پسر دار شده مادر هرچی اسباب بازی خودش دوست داره داره برا شما میخره فکر کنم تابه سن بازی شما برسه همش خراب بشه. من این دو سه روزه خیلی خستم  امروز وقت دکتر دارم ببینم فردا و پس فردارو بهم مرخصی میده یه استراحتی بکنم.  فعلا برم دنبال یه لقمه نان حلال   ...
28 آذر 1390

روز از نو روزی از نو

سلام پسرکم.این پنج شنبه و جمعه واقعا آخر هفته پرکاری برا من و بابا مجتبی بود.یعنی اگه الان من و ببینی در حال بیهوشی تو اداره دارم برات مینویسم.پنج شنبه صبح اول رفتیم دیدن یه خاله که تازه نی نی دار شده بود در شرقی ترین نقطه تهران بعد برگشتیم فاطمی یه سر به خونه مامان منیر زدیم رفتیم بازار و با  بابایی یه دل سیر اسباب بازی خریدیم. بعد اومدیم فردوسی بالشت پر غاز گرفتیم برا شما.خدایی مادر خیلی باکلاسیها! بعد اومدیم خونه و تازه ساعت ٤:٣٠ ناهار خوردیم.  دوست بابایی زنگ زد که با هم بریم بیرون که تا ١٢ شب هم با اونها بیرون بودیم و رسیدیم خونه بیهوش شدیم. جمعه: اول اینکه جمعه سالگرد ازدواج ما بود از صبح پا شدیم رفتیم تو ات...
27 آذر 1390

بدون عنوان

سلام.مامانی .صبح شما بخیر این دو روز خیلی فعالیت داشتم. دوشنبه با بابایی رفتیم روتختی خریدیم هم برا شما هم برا خودمون. سه شنبه هم بخاط آلودگی هوا نرفتم سر کار با مامان منیر رفتیم یه دوری اطراف خونه زدیم و یه خبر مهم عمو دیشب تخت و کمد شمارو آورد. خیلی خوشگل شده هم رنگش قشنگه و هم با اتاق ست شده حالا فقط باید این پنجشنبه و جمعه تمیز کنیم و بچینیم. نمی دونم اطرافیان چرا فکر می کنن هر کاری اونا واسه بچه هاشون کردن ماهم باید انجام بدیم. دیونه میکنن آدم رو یا فکر میکنن ما بد سلیقه هستیم یا به خودشون خیلی مطمئنن.خوب دختر تو اگه واسه سیسمونیش یکاری کرده من که نباید مثل اون باشم من شاید یه برنامه دیگه داشته باشم آخه خلاصه مادر ,گی...
23 آذر 1390

بدون عنوان

  اين بابايي يه كارايي ميكنه كه آدم شاخ در مياره.جمعه رفتيم لباس خريديم بعد كه اومديم خونه بابايي آورد گذاشت تو خونه ديروز من رفتم تو اتاقت هر چي گشتم ديدم نايلون لباسا نيست .ترسيدم شايد جا مونده باشه حالا از بابا مي پرسم ميگه گذاشتم يه جا كه هي نياري دستمالي كني لباس بچه حساسه هر وقت كمدش اومد ميارم بچين توش  تازه ميگه لباسه جلو دسته تو نميبيني منم ديگه حال نداشتم همه جارو بريزم بيرون چيزي نگفتم ولي امان از اين بابا مجتبي              اينم براي شما               ...
20 آذر 1390

بدون عنوان

ماهی کوچولوی من.عزیزکم.این ٢-٣ روز کمی بهتر خوابیدم.سرفه هام کم شده البته شبها بیدار میشم و لی بهتر از قبل خوابیدم. امروز با بابایی رفتیم برات لباس و وسیله خریدیم تقریبا هر چی لازم داشتی را خریدیم. دیگه فقط مونده خرده ریز و چیزهایی که خوشمون میاد . حتی کفشم برات خریدیم.وان حمام و چیزهای دیگه. مامان منیرت حسابی برات مایه گذاشته همونطور که برا من مایه گذاشت خدایی باید خیلی قدرشو بدونی. دوست دارم.............................. ...
19 آذر 1390