رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

ماهی کوچولو

روز نگار

مي دوني آدم وقتي تو يه سن خاص هست اصلا نمي تونه به حرف بقيه گوش كنه يه جورايي نصيحت پذير نيست. پس من الان برات مي نويسم كه بعد ها بخوني و شايد به اونها عمل كني . هميشه خودت باش ظاهرت را بخاطر محيط عوض نكن هر كس تورا مي خواهد بايد همين جو كه هستي بخواهد. هم تو محيط كار هم تو دوستي هم تو زندگيي. فينگيلي اين قدر از صبح دور خونه مي چرخي و را مي ري كه كيلومترش از دست آدم در ميره به 6-7 بعد از ظهر كه مي رسه جا كم مي اري دست به دامن بالكن و دم در ميشي. بابا كل بالكن را خالي كرده و تميزش كرده تا تو راحت توش بازي كني  
9 تير 1392

پسر طلا

رادمهر عزيزم. وقتي آدم ميشنوه كسي يكي از عزيزانشو از دست ميده مخصوصا اگه اون عزيز بچه باشه واقعا وحشتناكه از توان فكر آدم هم خارجه خدا هيچ كس را با اين موضوع امتحان نكنه. پسركم دو سه روزه كلمات كوچولو را به زبان مياري برگ بلال دالي آب شير البته بگما بيشتر اول همشونو ميگي و لي شيرو خيلي بانمك ميگي اميدوارم سلامت باشي هميشههههههههههههههههه خيلي دوست دارم مونس تنهايي من عزيزكمممممممممممممممممممممم ...
8 تير 1392

روزگار

پسركم.وقتي اين وبلاگ را ساختم ميخواستم هر روز بيام توش و برات از شيرين كاريهات بنويسم ولي اين قدر سر گرمم كردي كه حتي زندگي  خودم از يادم رفته امروز بعد از مدتها به اينجا سر زدم. اميد وارم يه روز اين مطالب را بخوني و به اون عمل كني. آره زوده ولي اگه يه روز زن گرفتي با اون مهربون باش و نسبت بهش احساس تحكم نداشته باش.صادق باش و به اون احترام بذار زندگي اونقدر طول نمي كشه كه بخواهي بقيه را درست كني يا ادب كني پس فقط از زندگي لذت ببر با خانواده و فرصتها را قنيمت بشمار دوست دارم يه عالمههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
4 تير 1392

بدون عنوان

٢-٣ روزه یواش یواش قدم بر میداری.جمعه با بابا رفتیم پارک کلی سر سره سواری کردی آخرش هم با گریه اومدی بیرون. پسکم خیلی صبوری دوست دارم .مهربان باش
26 فروردين 1392

تولد

پسرک خوشگل من تولد تموم شد ازت متشکرم که تو تولدت اذیت نکردی  خوابالود نبودی.و تا آخرش کیف کردی. رادمهر تمام مدت تو هیجان بودی .الان که این مطلب را می نویسم اریون گرفتی نمیدونم از عوارض واکسنت هست یا و لی زود تر خوب شو ...
18 اسفند 1391

سلام دوباره

الان كه اين مطلب را مي نويسم داري وارد يكسالگي ميشه .پسركم خنده هاي تو مهرباني تو و نگاه زيباي تو خيلي طرفدار داره. همه ميگن شبيه بابايي شدي ولي خدايي اخلاقتا به خودم رفته. خيلي دوست دارم خيليييييي.دارم براي تولدت برنامه ريزي مي كنم. اين قدر از همه چيز خوشحالي كه ادم دردو فراموش ميكنه .از ديشب سرما خوردي اميدوارم زودتر خوب بشي   ...
4 بهمن 1391